۱. مسئولیت کامل زندگیتان را بر عهده بگیرید.
این جمله را از نزدیک بخوان دوست من! یکی از مهمترین درسهای عزت نفس در کل این کتاب همین بخش است:
وقتی اوضاع و خواستهها مطابق میل ما پیش نمیرود، بیشتر اوقات خدا، جهان یا افراد دیگر را مقصر این امر میدانیم. متأسفم که باید کسی باشم که این را به شما میگوید: فقط یک نفر مسئول زندگی شما است و آن خودتان هستید! نه رئیس، نه همسر، نه پدر و مادر، نه دوستان، نه مشتری، نه اقتصاد، نه آبوهوا و نه رئیسجمهور هیچکدام مقصر نیستند. مقصر خود شما هستید!
این موضوع ترسآور است، اما درعینحال حس آزادی و رهایی به همراه دارد. روزی که برای اتفاقات زندگیتان دیگران را مقصر ندانید، همه چیز تغییر خواهد کرد. وقتی کنترل زندگیتان را به دست بگیرید و مسئولیت کامل آن را بپذیرید، روابط شما بسیار بهتر میشود. به عهده گرفتن مسئولیت زندگی، تعهد زندگی شماست. شما به جای اینکه قربانی اتفاقات شوید، قدرت خلق شرایطتان را به دست میآورید یا حداقل در مواجهه با شرایطی که زندگی برایتان فراهم میکند، قدرت تصمیمگیری پیدا میکنید.
درنتیجه مهم نیست در زندگیتان چه اتفاقی رخ میدهد، بلکه طرز برخوردتان در مواجهه با شرایطی که دارید مهم است و درنهایت نگرشی که به آن دست پیدا میکنید، انتخاب خود شماست. اگر دیگران را مقصر وضعیت زندگی خودتان بدانید، قدرتتان را به آنها میدهید و برای بهبود زندگی خود به دیگران وابسته میشوید – و دوست من، به شما میگویم این مسئله اتفاق نخواهد افتاد. اگر مسئولیت کامل زندگیتان را به عهده بگیرید، میتوانید چیزهایی که دوست ندارید را تغییر دهید.
مراقب افکار، اعمال و احساساتتان باشید. هر برنامه تلویزیونی را تماشا نکنید و با هر فردی وقتتان را سپری نکنید. اگر از نتایج و شرایط زندگیتان رضایت ندارید، کافی است ورودیها را تغییر دهید، یعنی افکار، احساسات و انتظاراتتان را. بنابراین دوست من! چه کسی انتخاب میکند که شما چه کسی باشید؟
۲. دست از شکایت بردارید.
آیا از زمینوزمان زیاد شکایت میکنید؟ اگر جوابتان بله است، از شما میخواهم که همینالان جلوی آن را بگیرید. شکایت کاملاً بیفایده است و بههیچوجه دردی از شما دوا نمیکند. اگر کمترین سود را داشت، من شما را به این کار تشویق میکردم، اما اینطور نیست. ضرر آن بیشتر از سودش است. احتمالاً بیشتر افرادی که از آنها شکایت دارید، به این موضوع اهمیتی نمیدهند و ممکن است افرادی وجود داشته باشند که حتی خوشحال باشند از اینکه ببینند شما عملکرد خوبی ندارید. این موضوع باعث میشود که حس بهتری داشته باشند و از شدت خوشحالی در پوست خود نگنجند.
شکایت و دلسوزی که به دنبال آن میآید، چندان جذاب نیستند: بنابراین بهجای شکایت، از خودتان بپرسید که چگونه میتوانید وضعیت خود را بهبود ببخشید. از وضعیت راضی نیستید؟ نیم ساعت در روز پیادهروی یا ورزش کنید و غذای سالم بخورید. زمانی برای پیگیری رؤیاهایتان ندارید؟ یک ساعت زودتر بلند شوید و یک برنامه صبحگاهی انجام دهید. از زندگیتان راضی نیستید؟ دست از سرزنش والدین، رئیس، دولت یا اقتصاد بردارید و مسئولیت کامل زندگیتان را به عهده بگیرید.
عادتهای سمی، شکایت و سرزنش عوامل بیرونی به خاطر نداشتن زندگی رضایتبخش را همینالان متوقف کنید و زندگی مورد نظرتان را شروع کنید. شروع به تحقق رؤیاهایتان کنید. آسان نخواهد بود، اما قطعاً قابل انجام است. دیگر از «شرایط» شکایت نکنید و شروع به خلق شرایطتان کنید. بسیاری از افراد قبل از شما این کار را انجام دادهاند، پس شما هم میتوانید.
۳. خودتان در مورد زندگیتان تصمیم بگیرید.
به نظر شما عجیب نیست که چطور بعضی از افراد همیشه دقیقاً میدانند شما در هر شرایط باید چه اقدامی انجام دهید؟ آنها همیشه آماده مشاوره دادن به شما هستند، حتی اگر شما از آنها نخواهید – احتمالاً بیشتر اوقات همینطور است. این مسئله زمانی بدتر میشود که حرفهایشان با زندگیشان تناسبی ندارد. برای مثال، فرد چاقی در مورد تغذیه سالم به شما توصیه کند، یک فرد ورشکسته در حیطه مالی به شما مشاوره دهد یا شخصی که زندگی خانوادگیاش آشفته و درهم است در خصوص چگونگی داشتن یک زندگی خانوادگی عالی به شما مشاوره دهد. از میان نصیحتهای افرادی که طبق صحبتهایشان عمل نمیکنند، فقط این را میپذیرم: «برعکس آنچه من انجام میدهم عمل کن».
من در زندگیام یک قانون طلایی دارم، آنهم این است که فقط از افرادی مشاوره بگیرم که به آنچه من میخواهم از قبل رسیده باشند و خودشان آنها را تجربه کرده باشند. باعث تعجب است که مشاوره و توصیه این افراد شمارا آزار نمیدهد؛ وقتی از آنها مشاوره بخواهید، با خوشحالی به کمکتان میآیند. اجبار و زور در شیوه کار آنها نیست.
هرچند یک مسئله واضح وجود دارد. آنهم اینکه شما باید خودتان در مورد زندگیتان تصمیم بگیرید. تضمینی وجود ندارد که هرآنچه برای افراد دیگر مفید و کارساز است برای شما هم مؤثر باشد و شاید مجبور شوید با توجه به شخصیت و عادتهایتان آنها را تغییر دهید. شما بهترین و کاملترین اطلاعات را در مورد زندگیتان دارید و بهتر از هرکسی میدانید چه چیزی برای شما مفید و سازنده است. مثلاً همین کتابی که در دست دارید برای افزایش عزتنفس صد دستورالعمل دارد. شما باید تکتک این صد روش را امتحان کنید و آنهایی که برای شما مؤثر هستند را ادامه دهید. دو یا سه مورد را انتخاب کنید و بهطور منظم آنها را تکرار و تمرین کنید و روی آنها بسیار کارکنید. وقتی بر آنها مسلط شدید، دو یا سه مورد دیگر را اضافه کنید.
مشکلی که در تصمیمگیری دیگران وجود دارد این است که شاید اوضاع بر وفق مراد آنها پیش برود و طبق خواسته شما نباشد و حتی بدتر اینکه اگر همیشه به دیگران اجازه دهید برایتان تصمیم بگیرند، هرگز یاد نمیگیرید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید.
ترفند خوب این است که با دقت به نظرات دیگران گوش دهید و سپس طبق تصمیم خودتان پیش بروید. اول از همه، به خاطر اینکه فقط شما از وضعیت شخصیتان اطلاع دارید و دوم اینکه درنهایت شما آن کسی هستید که باید با عواقب آن کنار بیاید – و مهم نیست که در وهله اول چه کسی شما را راهنمایی کرده باشد؛ بنابراین، اگر گاهی اوقات خرابکاری کردید – حداقل بدانید با روش خودتان خراب کردهاید، نه راهکار دیگران. آنها خیلی سریع پیدا میکنند که به هر حال تقصیر آنها نبوده است. تصمیمات شما همیشه کامل نخواهند بود – و لازم نیست اینطور باشند، اما همانطور که گفتیم، خیلی بهتر است که اشتباه کنید و از آنها درس بگیرید تا اینکه همیشه آنچه دیگران از شما میخواهند را انجام دهید، درست است؟ اینکه چه تصمیمی میگیرید، فقط برای خودتان مفید است!
۴. شایعه پراکنی نکنید.
در مسیر عزت نفس سالمتر، بدیهی است که باید عادت سمی شایعهپراکنی را کنار بگذارید. درحالی که ابتدا، ممکن است شنیدن آخرین شایعات در مورد شخصی وسوسهانگیز باشد، ولی اینجا باید از خودتان بپرسید شخصی که این شایعات را پخش میکند، هنگام نبود شما در موردتان چه میگوید. وقتی اتفاقات جزئی ناخوشایند را پخش میکنید، همین اتفاق برای شما هم میافتد و طرف مقابل شما ممکن است از خودش بپرسد که پشت سرشان درباره آنها چه میگویید.
چگونه میتوان با شایعهپراکنی مقابله کرد؟ موضوع بحث را با این جملات عوض کنید:
- «عزیزم، من ترجیح میدهم در مورد خودت بشنوم.»
- «از اتفاقات زندگیات حرف بزن.»
- «متأسفم، اما من دوست ندارم در مورد شخصی که خودش در اینجا حضور ندارد، حرف بزنم.»
شایعات و اراجیف، حرفهایی مضر و مخرب هستند. میدانید که شایعه چگونه به وجود میآید. گاهی اوقات ما قضیهای کاملاً بیحاشیه را برای کسی تعریف میکنیم و این حکایت از یک شخص به شخص دیگر تغییر میکند و در نهایت منجر به سوءتفاهم بزرگی میشود.
شایعات را کنار بگذارید و صحبتهای پرمحتوا داشته باشید. در این صورت اعتماد مردم به شما بیشتر میشود و روابطتان بهتر خواهد شد. همه میخواهند در کنار فردی درستکار باشند.
۵. به تصمیمات درست زندگیتان افتخار کنید.
ما خیلی سریع به خاطر یک یا دو تصمیم و عمل اشتباه، خودمان را آزار میدهیم؟ اما نسبت به چیزهایی که به دست میآوریم چه واکنشی نشان میدهیم؟ در خصوص همه انتخابهای درست زندگیمان چطور؟ میدانید که تمرکز چقدر مهم است، پس بیایید بهجای اینکه خودتان را به خاطر اشتباهات گذشته آزار دهید – که هرچقدر هم خودتان را اذیت کنید دیگر نمیتوانید شرایط را تغییر دهید – بر تمام دستاوردهایتان تمرکز کنید و به خاطر تصمیمات درستتان شاد باشید.
چه موفقیتهای بزرگی تاکنون در زندگی به دست آوردهاید؟ برای تازهکارها باید بگویم، شما هنوز زنده هستید و زندگی میکنید، بنابراین حتماً کاری درست در زندگیتان انجام دادهاید. چیز دیگری هم هست؟ دبیرستان، دانشگاه را تمام کردهاید؟ شاید شما با سفر به دور دنیا دوستان خوب بسیاری پیدا کرده باشید؟ آیا فرزندان معرکه و بسیار خوبی بزرگ کردهاید؟ یا غلبه بر عقبماندگیهای بزرگ شخصی یا دوران کودکی بد نیز دستاوردهای بزرگی است که باید مورد احترام قرار گیرد.
چه چالشهایی را پشت سر گذاشتهاید؟ از چه عقبگردهایی برگشتهاید؟ چه موفقیتهایی کسب کردهاید؟ اکنون زمان بازنگری و جشن گرفتن آنهاست. هرچه موفقیتهای گذشته خودتان را بیشتر تصدیق کنید، عزتنفستان بیشتر میشود و از آنجا که تمرکز با تعادل همراه میشود، فرصتهای بیشتری برای جشن گرفتن به دست خواهید آورد.
۶. به خودتان باور داشته باشید
اولین قدم برای افزایش عزتنفس، باورداشتن به خودتان است. شما باید این باور محکم را در خودتان ایجاد کنید، زیرا مسئله واضح این است: اگر خودتان را باور نداشته باشید، چگونه انتظار دارید که دیگران شما را باور کنند؟
مسئولیت باورهایتان را بر عهده بگیرید. هیچکس بهتر از شما نمیتواند این کار را انجام دهد!
ابتدا به ارزش، استعداد و تواناییهای بالقوهتان ایمان داشته باشید.
من یک خبر عالی برای شما دارم: خودباوری را میتوان یاد گرفت! البته ممکن است مدتی طول بکشد و یادگیری برخی از آموزشها- مانند همه موارد دیگر- زمانبر است، اما میتوانید روی آن کارکنید. آلبرت بندر دریافت که ۵۶% موفقیت یک ورزشکار به سطح امیدواری و میزان اعتقاد وی به موفقیت بستگی دارد. اگر این تکنیک برای یک ورزشکار مفید و کارساز است، چرا نباید در زندگی برای شما مفید باشد؟
چگونه در ذهنمان باورسازی کنیم؟ با تکرار! عبارت تأکیدی بکار ببرید- حتی اگر در ابتدا آنها را باور ندارید. اگر عبارات تأکیدی روی شما مؤثر نیست، به این دلیل است که منتقد درونی شما (هنوز) بیشازحد قدرتمند است، فایلهای صوتی سابلیمینال یا هیپنوتیزم یا عبارات سؤالی (سؤالات مثبتاندیشانهای که فرد برای کمک به خود از خودش میپرسد) نوئا ست جان را به کار ببرید. این عبارات به صورت سؤال است. مثلاً بهجای اینکه بگویید «من باور محکمی نسبت به خودم و تواناییهایی دارم» و ندای درونی شما پاسخ دهد «نه، تو باور محکمی نداری، تو یک بازنده هستی و همیشه هم یک بازنده باقی خواهی ماند». از روش نوئا استفاده کنید و بگویید: «چرا من چنین باور محکمی به خودم دارم؟ چرا هر کاری که میکنم مؤثر است؟» و …
وای خدای من … هیچ پاسخی از منتقد درونی شنیده نمیشود!!
شما همچنین میتوانید خودتان را مانند شخصی که اعتقاد زیادی به خودش دارد تجسم کنید، یا میتوانید «از او تقلید کنید و مانند او عمل کنید تا به آن فرد تبدیل شوید». یعنی مانند فردی که اعتقاد راسخ به خودش دارد یا خودتان رفتار کنید، مانند او راه بروید و صحبت کنید.
۷. دیگران را مقصر مشکلاتتان ندانید
دیگران را به خاطر آنچه دارید یا ندارید، آنچه احساس میکنید یا احساس نمیکنید، سرزنش نکنید. این کار بینتیجه است و باعث آزار اطرافیانتان میشود. بپذیرید که این خودتان هستید که مسئول عزتنفس خود هستید. شما میتوانید والدین، معلمان، روابط ناموفق، دولت، رئیس سابقتان را متهم کنید، اما تنها شخصی که از امروز به بعد عزتنفستان را میسازد، خودتان هستید.
وقتی دیگران را مقصر اتفاقات زندگیتان میدانید، قدرت زندگیتان را به دست آنها میدهید. عملاً قدرت غلبه بر زندگیتان را به آنها میدهید. شما یک قربانی میشوید و فقط «دیگران» میتوانند اوضاع زندگیتان را سروسامان دهند. آنها باید تغییر کنند که این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. دوست من، همیشه به خواست دیگران قدم برداشتن، مسیری وحشتناک برای زندگی است. قدرت خود را به دیگران ندهید و مسئولیت زندگیتان را بر عهده بگیرید. سرزنش کردن دیگران فقط راهی برای توجیه زندگی تأسفبارتان است. ساخت یک زندگی موفق با عذر و بهانه غیرممکن است.
فقط شما مسئول انتخابها و تصمیمات زندگیتان هستید و بیشتر اتفاقاتی که در زندگی شما رخ میدهد پیامد اعمال یا تصمیمات گذشته شماست.
مسئولیت آن را بپذیرید و به جلو بروید و پیشرفت کنید. اگر مشکل از عوامل بیرونی باشد یعنی توسط دیگران ایجاد شده باشد فقط توسط آنها قابل حل است. در این صورت، شما نمیتوانید در حل مشکل دخیل باشید. به همین دلیل شما باید آن را بپذیرید. اگر راهحل مشکل در دست شما باشد، آنوقت است که میتوانید آن را حل کنید.
تنها کسی که میتواند شمارا خوشحال کند و مسئول موفقیت شما و عزتنفس شماست، خود شما هستید.
البته، بسیار لذتبخش است که والدینتان را مقصر همه شکستها و اعتمادبهنفس پایینتان بدانید و همچنین این کار بسیار آسان و راحت است، اما سالم و پویا نیست و جلوی موفقیت شما را میگیرد و از پیشرفت بازمیدارد. آیا واقعاً اجازه میدهید آنچه مادر، پدر یا معلمتان بیست سال پیشگفتهاند، زندگی امروزتان را تعیین کند؟ لطفاً این کار را نکنید! مسئولیتپذیر باشید. آنها را بخشید. فهم آنها در همین حد بوده است و بهتر از این نمیدانستند و بهجای اینکه بگویید «مادرم مقصر عزتنفس پایین من است» و دست روی دست بگذارید و هیچ کاری انجام ندهید. بیابید فقط با تمرینات این کتاب در زمینه بهبود عزتنفس خودتان قدمی بردارید. مرحلهبهمرحله و آرام آرام. در این صورت به عزتنفسی عالی خواهید رسید.
ارزشش را قطعاً خواهد داشت.
۸. از دیگران انتقاد نکنید
آنچه برای خود نمیپسندید برای دیگران هم نپسندید. آیا دوست دارید مورد انتقاد قرار بگیرید؟ به نظر من پاسخ شما خیر است. (اگر پاسخ شما بله است، تبریک میگویم – شما باید از عزتنفس سالمی برخوردار باشید).
در مقابل وسوسه انتقاد کردن مقاومت کنید. انتقاد یک سرگرمی خطرناک است. این مسئله میتواند حس رضایت و خرسندی، سرگرمی یا حتی احساس برتری را به شما بدهد، اما در درازمدت ممکن است برای برخی از دوستان عزیزان هزینه داشته باشد و حتی ممکن است برخی را دشمنتان حساب کنید. این یکی از عادتهای افراد سمی است که شما قطعاً دوست ندارید ازاین دست افراد، در اطرافتان داشته باشید، این بدان معناست که اگر زیاد انتقاد میکنید، ممکن است روزی برسد که اطرافیان نخواهند شما دیگر در زندگیشان باشند.
تمرکز روی نقاط ضعف دیگران، همیشه خطرناک است. ممکن است آنقدر به این دیدگاه عادت کرده باشید که حتی یک روز از خودتان هم انتقاد کنید. انتقاد یک رفتار کاملاً بیفایده است. این جریان منفی که میفرستید بر خوشبختیتان و اطرافیان تأثیر میگذارد.
نگران نقص دیگران نباشید و روی خودتان تمرکز کنید. آنقدر روی پیشرفت زندگیتان متمرکز شوید که وقت انتقاد از دیگران را نداشته باشید و همیشه یکچیز را به خاطر بسپارید: کسانی که میتوانند، انجام میدهند و کسانی که نمیتوانند، انتقاد میکنند.
۹. قضاوت نکنید
در راه رسیدن به یک زندگی شادتر، رضایتبخشتر و برای ایجاد عزتنفس سالم، یک عادت سمی که باید آن را ترک کنید عادت قضاوت درباره دیگران است. قضاوت توأم با عادات بد، سرزنش و شکایت است و شمارا از شاد بودن و ارتقا عزتنفس بازمیدارد.
دیگران را بدون قضاوت درباره آنها و بدون انتظار و توقع بپذیرید. تا با گفشهای کسی راه خودتان خواستار چنین چیزی برای خودتان هستید.
هرکسی که در مسیر زندگی خود ملاقات میکنید به طرز منحصربهفردی در حال نبرد با زندگی خودش است و ما نمیدانیم که آنها یا چه مشکلاتی سروکار دارند، دقیقاً مثل اینکه آنها نمیدانند شما چه چیزی را تجربه میکنید.
فقط قضاوت را متوقف کنید و مقداری همدلی نشان دهید. گفتن این کار سادهتر از انجامدادن آن است، اما هیچ راه دیگری وجود ندارد.
آیا میدانید هر بار که در مورد شخصی قضاوت میکنید درواقع در حال قضاوت خودتان هستید؟ آن دسته از خصوصیات رفتاری دیگران که بیشتر شمارا آزار میدهد دقیقاً همان ویژگیهایی هستند که در مورد خودتان بیشتر از سایر خصوصیات آزارتان میدهد؛ بنابراین، کمی تأمل کنید. مراقب آنچه در مورد دیگران بیشتر شمارا آزار میدهد باشید و از آن درس بگیرید. آیا اینکه یک دوست همیشه دیر میآید، شمارا آزار میدهد؟ آیا وقتشناس هستید؟ آیا شما خیلی وقتشناس هستید و بهتر است به خودتان سخت نگیرید؟
یکبار، یکی از دوستان از اینکه مشتریان او همیشه در آخرین لحظه جلسات را لغو میکرد، شاکی بود. آنچه او متوجه نشد این بود که او اغلب همین عمل را انجام میداد و در آخرین لحظه جلسات ما را لغو میکرد.
فهرستی از خصوصیاتی که در دیگران وجود دارد و شما آزار میدهد، تهیه کنید و کمی در آن تأمل کنید. کدامیک از این ویژگیها در خود شما وجود دارد؟
۱۰. احساس گناه نداشته باشید
احساس گناه، یکی از مخربترین احساسات است و جهان پر از افرادی است که این حس را بدک میکنند. بخش بد ماجرا این است که حس گناه یک احساس غیرضروری است. میتوان کتاب کامل و جامعی درباره بیفایده بودن این احساس نوشت. مشکلی نیست اگر بتوانیم برای چند دقیقه احساس گناه کنیم و سپس به حالت اولیه خودمان بازگردیم. به زندگی عادی خود ادامه دهیم، اما متأسفانه بسیاری از ما با احساس گناه مزمن زندگی میکنیم. ما برای همهچیز همهوقت احساس گناه میکنیم و این مسئله ضربه بزرگی به عزتنفسمان میزند. اول از همه باید بدانید داشتن حس گناه، بهجای اینکه روی تمام کارهایی که بهخوبی انجام میدهید متمرکز باشید، روی اشتباهاتتان تمرکز میکند و دوم اینکه، احساس دردناک گناه میتواند باعث ایجاد حس شک و تردید نسبت به انسان بودنتان شود که برای عزتنفس شما سم است.
چرا دائماً احساس گناه میکنیم؟ زیرا ما شرطی شدهایم که در تمام زندگی با احساس گناه زندگی کنیم. آگاهانه یا ناآگاهانه، از کودکی، خانواده، دوستان، جامعه، مدرسه، نزدیکان و دین با حس خطاکار بودن مغزمان را تغذیه کردهاند و آن را از طریق سیستم پاداش و مجازات اجرا کردهاند.
در زمان کودکی، همه دائماً رفتار ناشایستمان را به ما یادآوری میکردند و ما را با کودکان دیگری که رفتار بسیار بهتری داشتند مقایسه میکردند. با القای حس عذاب وجدان ما را تحت تأثیر قرار میدادند. بهترین دستاندرکاران میدانند که اگر فقط به اندازه کافی به فردی احساس گناه القا کنید، آنها هر کاری میکنند تا شرایط خوب را ایجاد کنند. سلاحهای انتخابی آنها عباراتی مانند «همسایهها چه فکری میکنند؟» «تو ما رو شرمنده کردی!» «نالمیدمون کردی!» «ادیت کجا رفته؟» و از جمله رایج «اگر واقعاً منو دوست داشتی فلان کار رو انجام میدادی» استفاده کردند و ما هم در جواب، جمله معروف «باشه باشه بذار الان انجامش میدم» را به کار میبردیم.
جنبۀ بد قضیه این است که این نوع رفتار برای مدتی باعث میشود احساس گناه کنیم، حتی اگر کار بدی مرتکب نشویم. همچنین، برای مدت طولانی، احساس گناه با مراقبت و احتیاط همراه است. اگر واقعاً مواظب هستید پس باید احساس گناه داشته باشید و اگر مواظب نیستید و احساس گناه هم نمیکنید شخص بدی هستید. هیچچیز فراتر از حقیقت نیست.
گناه از بسیاری جهات خودش را نشان میدهد. حس گناه بین والدین- کودک، حس گناه بین کودک- والدین، حس گناه از طریق عشق و عاشقی، حس گناه الهام گرفته از جامعه، حس گناه جنسی، گناه دینی و مخربترین نوع گناه: گناه تصنعی و خودخواسته. موارد بعدی به گناهی اشاره دارد که ما به خودمان تحمیل میکنیم. در بسیاری از موارد، با احساس گناه، سعی میکنیم نشان دهیم که برای کاری که انجام دادهایم متأسفیم، اما آنچه درواقع انجام میدهیم این است که خودمان را به خاطر کاری که انجام دادهایم آزار میدهیم و دیگر نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. سرانجام آنچه مردم میخواهند ما بگوییم را میگوییم، کاری را که آنها میخواهند انجام میدهیم و برای جلب رضایت دیگران کارهایمان را پیش میبریم که درنتیجه همیشه نیاز داریم تأثیرگذار خوبی باشیم.
بهطور خلاصه، حس خطاکار بودن به شما خدمت نمیکند این مسئله فقط به شما صدمة عاطفی واقعی میزند و احساس حقارت میکنید.
همینالان توهم گناهکار بودن را کنار بگذارید. این بهترین کاری است که میتوانید انجام دهید. حس خطاکار بودن شما را درگذشتهتان زندانی میکند و اجازه نمیدهد در زمان حال زندگی کنید. تفاوت زیادی بین احساس گناه و درس گرفتن از اشتباه وجود دارد. گناه همیشه آسیبهایی را به همراه دارد که به طرق مختلفی ازجمله افسردگی، احساس عدمکفایت، عدم اعتمادبه نفس، اعتمادبه نفس پایین و عدم توانایی در دوست داشتن خود و دیگران است.
قسمت خوب ماجرا این است که هرچه بیشتر روی عزت نفس و اصالتتان و در کنار افراد مناسب بودن کارکنید احساس گناه کمتری خواهید داشت. هر زمان احساس گناه کردید، به خودتان یادآوری کنید که این احساس غیرضروری است و از این اشتباه عبرت بگیرید. همین و پس تمام کاری که شما باید انجام دهید، این است.
۱۱. به حرف منتقد درونیتان گوش ندهید
بدترین دشمنی که تابهحال در زندگیتان با آن رویدرو شدهاید، کسی است که وقتی در آینه نگاه میکنید، او را میبینید. این دشمنی که از او حرف میزنم، درست بین گوشهای شما قرار دارد و به عنوان مغز یا ذهنتان شناخته میشود. هیچکس جز خودتان تاکنون اینچنین سختگیرانه و شدید شمارا قضاوت نکرده است. برای ایجاد عزت نفس سالم، باید منتقد درونیتان را راه کنید.
منتقد درونی آن صدای ناخوشایند آهسته است که مرتباً به اشتباهاتتان اشاره میکند و عزتنفستان را خرد میکند، درنتیجه هنگام بروز مشکل شمارا زمین میزند. آن ندای درونی که همیشه به شما این جملات را میگوید «باید انجامش میدادم» «چرا من …» یا «من چه مشکلی دارم؟» «من میدونستم موفق نمیشم». «من به اندازه کافی خوب نیستم» و غیره. بدترین چیز این است که شما نمیتوانید از این صدا قرار کنید. ساکت کردن این صدا دشوار است، بنابراین باید با آن روبهرو شوید و یاد بگیرید چگونه آن را دور نگهدارید.
گفتگوی منفی درونیتان را بشنوید، اما به آن توجه نکنید و تحت تأثیر آن قرار بگیرید. بیشتر به ندای درونی دیگر گوش دهید، صدایی که همیشه شمارا پشتیبانی میکند، شمارا درک میکند و شما را باور دارد. کسی که دلسوز، مهربان و دوست داشتنی است و همیشه شما را تشویق و ترغیب کند.
وقتی روی مسئلهای کار میکنید و ناگهان شک به سراغتان میآید یا احساس میکنید انرژیتان تحلیل میرود؛ هنگامی که گیر میکنید، یا از شغل فعلیتان خسته و درماندهاید، منتقد درونی سروکلهاش پیدا میشود و شروع به صحبت با شما میکند. به صحبتهای او گوش کنید، اما او را جدی نگیرید. مقاومت نکنید. به صدای منفی درونیتان بگویید: «خب که چی؟»، «کی اهمیت میده؟»، «مهم نیست!»، «خستهم کردی»، «فقط برو بذار کارمو انجام بدم». سپس بدون توجه به صحبتهای منتقد درونی به آنچه در حال انجام آن هستید ادامه دهید و در کارتان غرق شوید.
هرچه بیشتر او را بشناسید کمتر میتواند به شما آسیب بزند. افکارتان را شناسایی کنید، یکبار که آنها را بشناسید میدانید که برای آزمونبردن آنها چهکاری باید انجام دهید.
خبر خوب این است که هرچه بیشتر با تأکید و تصدیق روی عزت نفستان کارکنید، موفقیتهای گذشتهتان را جشن بگیرید، مراقبه و سایر تکنیکها را انجام دهید، صدا ضعیفتر میشود. عزت نفس پایدار از شناخت خودتان حاصل میشود. حقیقت واقعیتان را بشناسید و آن را بپذیرید.
اجازه ندهید این موجود وهمی، حقیقت خوب ذات وجودیتان را از شما بدزدد، به ارزش یا استعدادتان شک نکنید. اجازه ندهید که در ذهنتان بذر تردید و هرجومرج را بکارد. دروغهای او را مبنی بر اینکه هیچکس شمارا دوست ندارد و به شما اهمیت نمیدهد را باور نکنید. شما مهم هستید.
۱۲. رقابت نکنید
اگرچه ممکن است اینطور به نظر برسد، اما زندگی یک رقابت نیست. تنها فردی که باید با او رقابت کنید شخصی است که دیروز بودید و شخصی است که میخواهید در آینده باشید، فقط باید ذهنتان را بر این موضوع متمرکز کنید.
به این معنا نیست که دیگران را سرکوب کنید. بلکه این مسئله در مورد راضی بودن از خود و پیشرفت مداوم خودتان است.
آنها میگویند جهان یک مکان رقابتی است، اما این فقط برای کسانی است که احساس میکنند دائماً باید رقابت کنند. آنها میگویند ما به این باور رسیدهایم که رقابت سودمند است، رقابت ضروری است، این رقابت به ما معنا، هدف و جهت میدهد. خب. آنها اشتباه میکنند.
وقتی از خود و از تواناییهای خودتان مطمئن هستید آیا نیاز به رقابت دارید؟ آیا شما نیاز دارید بهتر از بقیه باشید؟ آیا احساس میکنید باید خودتان را با همه اطرافیان مقایسه کنید؟ آیا نیاز به تأیید دیگران دارید که به شما بگویید چقدر خوب هستید؟
فردی که از عزت نفس بالایی برخوردار است، نیازی به رقابت ندارد. او به دنبال این نیست که بهتر از دیگران باشد و نیازی به تأیید دیگران ندارد. این شخص حتی برای انجام یک کار خوب پاداش نمیخواهد؛ زیرا میداند که بهترین کارها را انجام میدهد و میداند که نتیجه مهم نیست، بلکه مسیر رسیدن به آن هدف مهم است.
یک فرد با عزت نفس بالا استعداد خود را برای آنچه هست تشخیص میدهد و برای تعالی در زندگی خودش تلاش میکند. آنها فقط با خودشان رقابت میکنند. هدف آنها رسیدن به رشد بیشتر شخصی و دستیابی به تعالی در هر کاری است که میخواهند انجام دهند.
به آن شخص تبدیل شوید. دست از رقابت بردارید.
۱۳. به قولتان عمل کنید
تعهد به قول یکی از راههای افزایش عزت نفس است که در بیشتر اوقات کاملاً نادیده گرفته میشود.
هر تعهدی که میدهید، حتی قولهایی که به افراد دیگر میدهید، درنهایت یک تعهد نسبت به خودتان است. اگر به تعهدات و قولهایتان عمل نکنید، آرامآرام اعتماد به خودتان را از دست خواهید داد. شما هر وقت دروغ میگویید، تقلب میکنید، دخلکاری میکنید یا صادق نیستید، بهای روانی و احساسی بالایی را میپردازید و برای خودتان این پیام را ارسال میکنید که «حرف من هیچ ارزشی ندارد. پس خود من هم هیچ ارزشی ندارم». ارزشتان را پایین نیاورید و به تعهداتتان عمل کنید.
نسبت به کاری که انجام میدهید نهایت خوشقولی را داشته باشید و قولی ندهید که بتوانید به آن عمل کنید. اگر قرار شد جایی بروید، پس به آنجا بروید. یعنی اگر حرفی زدید به آن عمل کنید.
آنچه را که میگویید به آن عمل میکنید، انجام دهید. دروغ نگویید. اگر متوجه شدید که نمیتوانید، یا دوست ندارید کاری را انجام دهید، بالفاصله حقیقت را به مردم بگویید.
با احساسات مردم بازی نکنید. اگر میخواهید مردم و همچنین خودتان به خود شما اعتماد کنند خرقی نزنید که از صحت کامل آن اطلاع ندارید.
در مکالمات خود بسیار محتاط باشید. آیا فقط موضوعاتی را مطرح میکنید تا افراد را تحت تأثیر قرار دهید و آن مسائل واقعی و حقیقی نیستند؟
هنگامی که شما حقیقت را میگویید پیامی که به خودتان میدهید این است که سخنانتان ارزشمند و مهم هستند. شما مهم هستید. وقتی دروغ میگویید یا وقتی به دنبال تحت تأثیر قراردادن مداوم اطرافیان هستید، آنچه میگویید این است: من به اندازه کافی خوب نیستم. من باید شخص دیگری باشم تا طرف مقابل مرا دوست داشته باشد و عزت نفس و اعتمادبه نفسمان ضربه بزرگی میخورد.
بهجای اینکه وعدههایی دهید که نمیتوانید آنها را عملی کنید، وعده بزرگ دهید و سپس نصفه عمل کنید، برعکس این کار را انجام دهید: کمتر قول دهید و بیشتر عمل کنید. این کار ارزش شخصیتان را نه تنها ازنظر دیگران بلکه ازنظر سختگیرترین منتقد درونی یعنی خودتان، افزایش میدهد. این کار باعث میشود که مردم احساس خوبی نسبت به شما داشته باشند، زیرا بیشازحد انتظار خوب هستید و هر بار بهتر و بهتر میشوید.
همچنین استرس بسیار کمتری به شما وارد میشود و آرامش بیشتری خواهید داشت.
۱۴. اقدام کنید تا اتفاق بیفتد
بوهان ولفگانگ فون گونه صدها سال پیش میدانست که «هر کاری که شروع میکنید یا هر رویایی که میتوانید آن را آغاز کنید. این شهاست و جسارت، نبوغ و قدرت و جادو را در خود دارد».
آیا اگر برای کاری برنامهریزی کردید ولی همهچیز مطابق انتظارتان پیش نرفت، ناراحت میشوید؟ اگر این اتفاق اغلب برایتان رخ میدهد، ممکن است یک جزء اساسی از دستورالعمل را از دست بدهید. خیالیپردازی درباره آینده و برنامهریزی آن عالی است، اما کافی نیست. برای تبدیل رویاهای خود به واقعیت، باید عمل کنید.
اگر میخواهید به اهدافتان برسید باید برای آن تلاش زیادی کنید و مهمتر از همه باید اقدام کنید. صرفاً نشستن روی میل و تصور و تجسم زندگی بهتر کافی نیست.
اقدام کردن و به واقعیت رسیدن یکی از مزایای موفقیت و خوشبختی در زندگی است. فقط صحبت کردن در مورد رویاها، برنامهها و اهدافتان کافی نیست. این نتایج مهم هستند و بدون اقدام، هیچ نتیجهای حاصل نمیشود.
بزرگترین تفاوت بین افرادی که به اهدافشان میرسند و افرادی که به اهدافشان نمیرسند، در عمل و اقدام آنها است. افرادی که به اهدافشان میرسند، اقدامکنندگانی هستند که بهطور مداوم در حال عمل هستند. اگر اشتباه کنند از آن درس میگیرند و ادامه میدهند. در صورت شکست خوردن، دوباره تلاش میکنند.
اقدامکننده باشید. اگر شما واقعاً چیزی را از اعماق وجودتان میخواهید، این احتمال وجود دارد که مجبور شوید آن را از دست بدهید و دوباره به دست آورید.
۱۵. حرف نزنید، عمل کنید
سی چی بودگ درست گفت که «شخصیت شما بر اساس کاری که انجام میدهید مشخص میشود، نه آن سخنی که به زبان میآورید». افراد زیادی وجود دارند که میخواهند جهان را تغییر دهند، اما هرگز برای نوشتن کتاب یا مقاله یا هر کار دیگری دست به قلم نمیشوند و برای شروع، اقدامی انجام نمیدهند. اینکه از سیاستمداران شکایت کنیم بسیار راحتتر از آن است که بخواهیم یک فعالیت سیاسی را از صفر شروع کنیم یا در سیاست بیشتر فعال باشیم.
زندگیتان در دستان شماست، بنابراین بر اساس ایدههایتان شروع به اقدام کنید. لازم نیست یکباره به دنبال چالشهای بزرگ بروید. انجام کارهای کوچک بهطور مداوم و روزانه میتواند نتایج خوبی به شما بدهد. جرأت و قدرت انجام کارهایی را که میخواهید انجام دهید را پیدا خواهید کرد. بههرحال، همینالان شروع کنید!
به یاد داشته باشید: عمل بسیار بلندتر از کلمه صحبت میکند. افرادی که فقط درباره کارهایی که قرار است انجام دهند صحبت میکنند و صحبتهایشان را عملی نمیکنند، سردرگم میشوند؛ اما بدتر اینکه این کار میتواند به عزتنفس آنها آسیب برساند. هر وقت حرفی میزنید و عمل نمیکنید عزتنفستان رنج میبرد. باید بین آنچه میگوییم و آنچه انجام میدهیم مطابقت وجود داشته باشد. وقتی حرفی میزنیم اما انجام نمیدهیم، درواقع به خودمان میگوییم: «چیزی که من میگم مهم نیست. هیچ اهمیتی ندارد».
دیگر صبر نکنید. موقعیت مناسب هرگز از راه نمیرسد. فقط با آنچه دارید شروع کنید و هر بار یکقدم بروید. همانطور که مارتین لوتر کینگ، جونبورها گفت: «اولین قدم را در راه ایمان بردارید. لازم نیست که تمام پلهها را ببینید، فقط اولین قدم را بردارید».
فقط حرف نزنید. عمل کنید. همینالان.
۱۶. در رسیدن به اهداف تعالی نکنید
درحالی که برخی رؤیای موفقیت را میبینند، افراد دیگر زود بیدار میشوند و برای اهدافشان سخت تلاش میکنند. بیشتر اوقات، ما در برابر عمل مقاومت میکنیم وقتی بیشتر از همه به آن نیاز داریم، تغییر میکنیم.
شما باید کمی نظم و انضباط احتیاج داشته باشید. انجامدادن بهموقع کارها نتیجه بزرگی در پیش دارد.
به تعویق انداختن، کارها را دشوارتر و ترسناکتر میکند. هیچچیز بدتر و پراسترستر از طولانی شدن کارهای ناتمام نیست؛ مانند یک وزنه اضافی روی شانه شماست که به شما اجازه نمیدهد از عملی که انجام میدهید لذت ببرید. کار را به تعویق نیندازید. این امر فقط باعث اضطراب میشود. بیشتر اوقات متوجه خواهید شد که کارهایی را که به تعویق انداختید، میتوانستید خیلی سریع و سودآور انجام دهید که بعد از آن احساس سبکی بیشتری میکنید و میتوانید آن را فراموش کنید.
به تأخیر انداختن، پرهیز از کاری است که باید انجام شود. افرادی که کارهایشان را به بعد موکول میکنند امیدوارند که با سحر و جادو و بدون عمل، کارهایشان به بهترین شکل پیش رود. مشکل این است که بیشتر اوقات اوضاع بهخودیخود بهتر نمیشود، بلکه بدتر هم میشود.
بیشتر اوقات، علت به تعویق انداختن، ترس است. ترس از طرد شدن، ترس از شکست، حتی ترس از موفقیت؛ و دلیل دیگر احساس خستگی زیاد است.
کارها را به فردا موکول میکنید، وقتی شما …
- … به جای کاری که قرار است انجام دهید، هیچ اقدامی انجام نمیدهید
- … کاری را انجام میدهید که اهمیت آن کمتر از کاری است که باید انجام میدادید
- … کاری مهمتر از آنچه قرار است انجام دهید، انجام میدهید.
راز شروع کار به همین سادگی است. شروع کنید. فقط این کار را انجام دهید. معمولاً با شروع، انرژی کافی برای ادامه کار را به دست میآورید. به سادگی بر روی انجام اولین قدم تمرکز کنید. اول یک قدم کوچک بردارید و بعد قدم بعدی و بعدی.
این قدمهای کوچک خیلی سریع به نتایج منجر میشوند. تنها تفاوت بین افرادی که به اهدافشان میرسند و افرادی که نمیرسند و افراد موفق و ناموفق یک چیز است: اقدام کردن. همینالان آن را انجام دهید. یک سال دیگر از خودتان تشکر میکنید که امروز شروع کردهاید.
تنها تفاوتی که بین کسی که میخواهید شوید و کسی که الان هستید این است که از امروز به بعد چهکاری انجام میدهید. اقدام و عمل، شمارا به نقطهای که میخواهید میرساند. این کار آسان نخواهد بود. درد دارد. شما به اراده، فداکاری، صبر و شکیبایی نیاز خواهید داشت و باید تصمیمات سختی بگیرید. حتی ممکن است مجبور شوید برخی افراد را کنار بگذارید. بسیاری از اوقات تسلیمشدن راحتتر خواهد بود. شما چندین بار وسوسه میشوید که تسلیم شوید، اما یکچیز را به خاطر بسپارید: وقتی به هدفتان میرسید ارزش اینهمه فداکاری را دارد.
وقتی وسوسه میشوید که تعامل کنید، از خودتان بپرسید: «برای به تعویق انداختن این کار چه هزینهای میپردازم؟»، «آیا ارزش دارد به خاطر کاری که میتوانستم آنها را ظرف یک یا دو ساعت به پایان برسانیم تحتفشار قرار بگیریم و بیخوابی بکنیم؟» بهترین زمان برای شروع هر کاری همیشه، زمان حال است!