حلقه بازخورد مبتنی بر دوپامین
این متن بخش دوم از فصل هشتم کتاب عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر است
دانشمندان توانستهاند لحظه دقیق شکلگیری یک اشتیاق را با اندازهگیری ماده شیمیایی مغزی به نام دوپامین شناسایی کنند. اهمیت دوپامین در سال ۱۹۵۴ زمانی آشکار شد که دو عصبشناس به نامهای جیمز اولدز و پیتر میلر آزمایشی را اجرا کردند که فرایندهای عصبی پشت اشتیاق و تمایل را نشان میداد.
آنها با کاشت الکترودهایی در مغز موشها، ترشح دوپامین را مسدود کردند. بهطرز شگفتآوری، موشها تمام میل به زندگی را از دست دادند. آنها نه غذا میخوردند، نه جفتگیری میکردند، و نه به چیزی اشتیاق داشتند. در عرض چند روز، این حیوانات از تشنگی مردند.
در مطالعات بعدی، دانشمندان دیگر نیز بخشهایی از مغز را که دوپامین آزاد میکردند غیرفعال کردند، اما این بار مقداری شکر به دهان موشهایی که از دوپامین محروم شده بودند تزریق کردند. صورتهای کوچک آنها با لبخندی از لذت ناشی از طعم شیرین روشن شد. حتی با وجود مسدود شدن دوپامین، آنها شکر را همانقدر که قبلاً دوست داشتند، دوست داشتند؛ اما دیگر خواستاری نداشتند. توانایی لذت بردن باقی مانده بود، اما بدون دوپامین، اشتیاق از بین رفت. و بدون اشتیاق، عمل متوقف شد.
وقتی محققان دیگری این فرآیند را معکوس کردند و سیستم پاداش مغز را با دوپامین پر کردند، حیوانات با سرعت بسیار زیاد به انجام عادتها پرداختند. در یک مطالعه، موشها هر بار که بینیشان را در جعبهای فرو میکردند، مقدار زیادی دوپامین دریافت میکردند. در عرض چند دقیقه، میل شدید آنقدر زیاد شد که موشها هر ساعت هشتصد بار بینیشان را داخل جعبه میکردند. (و انسانها چندان متفاوت نیستند: بازیکنهای معمولی ماشینهای اسلات هر ساعت حدود ششصد بار چرخ را میچرخانند.)
عادتها حلقههای بازخوردی مبتنی بر دوپامین هستند. هر رفتاری که بسیار عادتساز باشد—مصرف مواد مخدر، خوردن غذای ناسالم، بازیهای ویدئویی، یا مرور شبکههای اجتماعی—با سطح بالاتری از دوپامین همراه است. همین موضوع در مورد رفتارهای عادی و اولیه ما مانند خوردن، نوشیدن، رابطه جنسی و تعاملات اجتماعی نیز صدق میکند.
برای سالها، دانشمندان تصور میکردند که دوپامین فقط درباره لذت است، اما اکنون میدانیم که نقش اصلی در بسیاری از فرایندهای عصبی، ازجمله انگیزش، یادگیری و حافظه، تنبیه و بیزاری، و حرکات ارادی ایفا میکند.
وقتی صحبت از عادتها میشود، نکته کلیدی این است: دوپامین نه تنها زمانی آزاد میشود که شما لذت را تجربه میکنید، بلکه وقتی انتظار آن را دارید نیز آزاد میشود. معتادان به قمار درست قبل از اینکه شرطبندی کنند، افزایش دوپامین دارند، نه پس از برنده شدن. معتادان به کوکائین وقتی پودر را میبینند، افزایش دوپامین دارند، نه پس از مصرف آن. هر زمان که پیشبینی کنید فرصتی پاداشدهنده خواهد بود، سطح دوپامین شما در انتظار افزایش مییابد. و هر زمان که دوپامین افزایش یابد، انگیزه شما برای عمل نیز افزایش مییابد.
این انتظار پاداش است—نه تحقق آن—که ما را به اقدام وامیدارد. جالب است بدانید سیستم پاداشی که در مغز هنگام دریافت پاداش فعال میشود، همان سیستمی است که هنگام انتظار پاداش فعال میشود. این یکی از دلایلی است که چرا انتظار یک تجربه میتواند بهتر از به دست آوردن آن باشد. در کودکی، فکر کردن به صبح کریسمس میتواند بهتر از باز کردن هدایا باشد. در بزرگسالی، خیالپردازی درباره تعطیلات آینده میتواند لذتبخشتر از بودن در تعطیلات باشد. دانشمندان به این موضوع بهعنوان تفاوت بین “خواستن” و “دوست داشتن” اشاره میکنند.
افزایش دوپامین
مغز شما مدارهای عصبی بسیار بیشتری برای خواستن پاداشها نسبت به دوست داشتن آنها اختصاص داده است. مراکز “خواستن” در مغز بزرگ هستند: ساقه مغز، هسته اکومبنس، ناحیه تگمنتوم شکمی، استریاتوم پشتی، آمیگدال و بخشهایی از قشر پیشپیشانی. در مقایسه، مراکز “دوست داشتن” مغز بسیار کوچکتر هستند. این مراکز اغلب بهعنوان “نقاط داغ لذتبخش” نامیده میشوند و مانند جزایر کوچکی در سراسر مغز توزیع شدهاند. بهعنوان مثال، محققان کشف کردهاند که ۱۰۰ درصد هسته اکومبنس هنگام خواستن فعال میشود، درحالیکه فقط ۱۰ درصد این ساختار هنگام دوست داشتن فعال است.
این واقعیت که مغز فضای زیادی را به مناطقی اختصاص داده که مسئول اشتیاق و تمایل هستند، شواهد بیشتری از نقش حیاتی این فرآیندها ارائه میدهد. اشتیاق موتور محرک رفتار است. هر عملی به دلیل انتظاری که پیش از آن میآید انجام میشود. این اشتیاق است که به واکنش میانجامد.
این یافتهها اهمیت قانون دوم تغییر رفتار را نشان میدهند. ما باید عادتهای خود را جذاب کنیم، زیرا انتظار یک تجربه پاداشدهنده، انگیزه ما را برای عمل در درجه اول تقویت میکند. اینجاست که استراتژیای به نام “بستهبندی وسوسه” به کار میآید.