دو گام برای تغییر هویت
متن پیش رو قسمتی از فصل دوم کتاب عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر است
هویت شما از عادتهای شما شکل میگیرد. هیچکس با باورهای از پیش تعیینشده به دنیا نمیآید. هر باوری، از جمله باورهایی که درباره خود دارید، آموخته شده و بر اساس تجربیات شکل گرفته است.
دقیقتر بگوییم، عادتهای شما راهی هستند که هویت خود را به آن طریق تجسم میکنید. وقتی هر روز تخت خود را مرتب میکنید، هویت یک فرد منظم را تجسم میکنید. وقتی هر روز مینویسید، هویت یک فرد خلاق را به خود میگیرید. وقتی هر روز تمرین میکنید، هویت یک فرد ورزشکار را میسازید.
هر چه بیشتر یک رفتار را تکرار کنید، بیشتر هویتی را که با آن رفتار مرتبط است تقویت میکنید. در واقع، کلمهی «هویت» از دو کلمهی لاتین *essentitas* به معنی بودن و *identidem* به معنی تکرار شده گرفته شده است. هویت شما در اصل همان «بودن تکراری» شماست.
هویت فعلی شما هر چه باشد، تنها به این دلیل به آن باور دارید که برایش شواهدی دارید. اگر به مدت بیست سال هر یکشنبه به کلیسا بروید، شواهدی دارید که نشان میدهد شما مذهبی هستید. اگر هر شب یک ساعت زیستشناسی بخوانید، شواهدی دارید که نشان میدهد اهل درس و مطالعه هستید. اگر حتی در هوای برفی هم به باشگاه بروید، شواهدی دارید که نشان میدهد به تناسب اندام پایبند هستید. هر چه شواهد بیشتری برای یک باور داشته باشید، آن باور در شما قویتر میشود.
در بیشتر دوران اولیه زندگیام، خودم را نویسنده نمیدانستم. اگر از هر یک از معلمان دبیرستان یا اساتید دانشگاه من میپرسیدید، میگفتند که در بهترین حالت نویسندهای متوسط بودم و قطعا فرد برجستهای نبودم. زمانی که حرفهی نویسندگیام را شروع کردم، در چند سال اول، هر دوشنبه و پنجشنبه مقالهی جدیدی منتشر میکردم. با افزایش شواهد، هویت من بهعنوان نویسنده نیز تقویت شد. من بهعنوان یک نویسنده شروع نکردم؛ بلکه از طریق عادتهایم نویسنده شدم.
البته عادتهای شما تنها اعمالی نیستند که بر هویتتان تأثیر میگذارند، اما به دلیل تکرارشان، معمولاً مهمترین نقش را دارند. هر تجربهای در زندگی تصویر شما از خودتان را تغییر میدهد، اما بعید است که تنها با یک بار توپ زدن خود را بازیکن فوتبال بدانید یا با یک بار خطخطی کردن تصویری، خود را هنرمند حساب کنید. اما با تکرار این اعمال، شواهد جمع میشوند و تصویر ذهنی شما شروع به تغییر میکند. اثر تجربیات تکبار بهمرور از بین میرود، درحالیکه اثر عادتها با گذشت زمان تقویت میشود؛ به همین دلیل است که عادتها بخش عمدهای از شواهدی که هویت شما را شکل میدهند، فراهم میکنند. به این ترتیب، فرآیند ساختن عادتها در واقع همان فرآیند تبدیل شدن به خودتان است.
این یک تکامل تدریجی است. ما با یک حرکت ناگهانی و تصمیم برای تبدیل شدن به یک فرد کاملاً جدید تغییر نمیکنیم؛ بلکه ذره به ذره، روز به روز و عادت به عادت تغییر میکنیم. ما دائماً در حال تجربهی تکاملات کوچک از خود هستیم.
هر عادت مانند یک پیشنهاد است: «شاید این من هستم.» اگر یک کتاب را به پایان برسانید، شاید شما فردی هستید که به خواندن علاقه دارید. اگر به باشگاه بروید، شاید شما فردی هستید که به ورزش علاقه دارید. اگر تمرین گیتار کنید، شاید شما فردی هستید که به موسیقی علاقه دارد.
هر عملی که انجام میدهید، یک رأی برای نوع فردی است که میخواهید بشوید. هیچ تجربهی واحدی باورهایتان را دگرگون نخواهد کرد، اما با جمع شدن رأیها، شواهد هویت جدیدتان هم جمع میشود. این یکی از دلایلی است که تغییرات معنادار نیازی به تغییرات بنیادی ندارند. عادتهای کوچک میتوانند تأثیر بزرگی داشته باشند، چون شواهدی از یک هویت جدید ارائه میدهند. و اگر تغییری معنادار باشد، در واقع بزرگ است؛ این پارادکس ایجاد بهبودهای کوچک است.
با کنار هم قرار دادن همهی اینها، میتوانید ببینید که عادتها مسیر تغییر هویت هستند. عملیترین راه برای تغییر دادن خود، تغییر آن چیزی است که انجام میدهید.
هر بار که صفحهای مینویسید، یک نویسندهاید.
هر بار که ویولن تمرین میکنید، یک نوازندهاید.
هر بار که ورزش را شروع میکنید، یک ورزشکارید.
هر بار که کارکنان خود را تشویق میکنید، یک رهبر هستید.
هر عادت نه تنها نتایج را به دنبال دارد، بلکه چیزی بسیار مهمتر را به شما میآموزد: اعتماد به خود. شروع به باور میکنید که قادر به انجام این کارها هستید. وقتی که «رایها» افزایش مییابد و شواهد تغییر میکند، داستانی که به خود میگویید نیز تغییر میکند.
البته، عکس این نیز صدق میکند. هر بار که تصمیم به انجام یک عادت بد میگیرید، به نفع آن هویت رای دادهاید. اما خبر خوب این است که نیازی به کامل بودن نیست. در هر انتخاباتی برای هر دو طرف رایهایی وجود خواهد داشت. نیازی نیست که همه رایها را به نفع خود بگیرید؛ تنها به اکثریت نیاز دارید. مهم نیست اگر چند رای به عادتهای غیرسازنده یا منفی داده باشید، هدف شما این است که اکثر مواقع برنده شوید.
هویتهای جدید نیاز به شواهد جدید دارند. اگر به همان رایهایی که همیشه دادهاید، ادامه دهید، همان نتایجی را خواهید داشت که همیشه داشتهاید. اگر چیزی تغییر نکند، هیچ چیز تغییر نمیکند.
این فرآیند ساده شامل دو مرحله است:
۱. تصمیم بگیرید چه نوع فردی میخواهید باشید.
۲. با دستاوردهای کوچک این موضوع را به خودتان ثابت کنید.
ابتدا تصمیم بگیرید که میخواهید چه کسی باشید. این موضوع در هر سطحی صدق میکند—چه به عنوان فرد، چه به عنوان تیم، جامعه، یا حتی یک ملت. برای چه چیزی میخواهید ایستادگی کنید؟ اصول و ارزشهای شما چیست؟ میخواهید به چه کسی تبدیل شوید؟
اینها سوالات بزرگی هستند و بسیاری نمیدانند از کجا شروع کنند، اما میدانند چه نتایجی را میخواهند؛ مثلاً داشتن شکمی تخت، احساس کمتر اضطراب، یا دو برابر کردن درآمد. این کاملاً درست است. از همینجا شروع کنید و از نتایجی که میخواهید، به نوع فردی که میتواند آن نتایج را به دست آورد، بازگردید. از خود بپرسید: «چه نوع فردی میتواند نتیجهای را که میخواهم به دست آورد؟» چه کسی میتواند ۴۰ پوند وزن کم کند؟ چه کسی میتواند یک زبان جدید یاد بگیرد؟ چه کسی میتواند یک استارتآپ موفق راهاندازی کند؟
به عنوان مثال، «چه نوع فردی میتواند کتابی بنویسد؟» احتمالاً کسی که ثابتقدم و قابلاعتماد است. حالا تمرکز شما از نوشتن یک کتاب (مبتنی بر نتیجه) به تبدیل شدن به فردی ثابتقدم و قابلاعتماد (مبتنی بر هویت) تغییر میکند.
این فرآیند میتواند به باورهایی منجر شود مانند:
* «من معلمی هستم که از دانشآموزانش دفاع میکند.»
* «من پزشکی هستم که به هر بیمار زمان و همدلی لازم را میدهد.»
* «من مدیری هستم که از کارکنانش حمایت میکند.»
وقتی درک بهتری از نوع فردی که میخواهید باشید پیدا کردید، میتوانید با برداشتن گامهای کوچک به تقویت این هویت مطلوب بپردازید. یکی از دوستان من بیش از ۱۰۰ پوند وزن کم کرد. او از خود میپرسید: «یک فرد سالم چه کار میکند؟» و در طول روز از این سؤال بهعنوان راهنما استفاده میکرد. آیا فردی سالم پیادهروی میکند یا تاکسی میگیرد؟ آیا فردی سالم بوریتو سفارش میدهد یا سالاد؟ او به این نتیجه رسید که اگر به اندازه کافی مثل یک فرد سالم رفتار کند، در نهایت به همان فرد تبدیل میشود. و حق با او بود.
مفهوم عادات مبتنی بر هویت، اولین معرفی ما به یکی از مفاهیم کلیدی این کتاب است: چرخههای بازخورد. عادات شما هویت شما را شکل میدهند و هویت شما عاداتتان را. این یک خیابان دوطرفه است. شکلگیری تمام عادات، یک چرخه بازخورد است (مفهومی که در فصل بعد بهطور عمیق بررسی میشود)، اما مهم است که ارزشها، اصول و هویت شما چرخه را هدایت کنند نه نتایج. تمرکز باید همیشه بر تبدیل شدن به آن نوع فرد باشد، نه رسیدن به یک نتیجه خاص.
دلیل واقعی اهمیت عادتها تغییر هویت است. تغییر هویت مانند ستاره قطبی در مسیر تغییر عادتها است و این کتاب مراحل قدمبهقدم ساختن عادتهای بهتر را برای خودتان، خانواده، تیم، شرکت و هر جای دیگری که تمایل دارید، ارائه میدهد. اما سؤال اصلی این است: «آیا در حال تبدیل شدن به نوع شخصی هستید که میخواهید باشید؟» اولین گام این نیست که بدانید چه یا چگونه باید عمل کنید، بلکه باید بدانید «چه کسی» میخواهید باشید. بدون این آگاهی، تلاشتان برای تغییر مانند قایقی بدون سکان است و به همین دلیل، اینجا از همین نقطه شروع میکنیم.
شما این قدرت را دارید که باورهای خود در مورد خودتان را تغییر دهید. هویت شما ثابت و تغییرناپذیر نیست. در هر لحظه، انتخاب با شماست؛ میتوانید هویتی را که میخواهید امروز با عادتهایی که انتخاب میکنید تقویت کنید. اینجاست که هدف عمیقتر این کتاب و دلیل واقعی اهمیت عادتها آشکار میشود.
ساختن عادتهای بهتر به این معنی نیست که روزتان را پر از تکنیکهای کوچک کنید؛ به این معنا نیست که هر شب یک دندان را نخ دندان بکشید، هر صبح دوش سرد بگیرید یا هر روز لباس یکسان بپوشید. این موضوع به دستیابی به معیارهای موفقیت ظاهری مانند کسب پول بیشتر، کاهش وزن یا کاهش استرس نیست. عادتها میتوانند به شما در رسیدن به همه این اهداف کمک کنند، اما در اساس، هدفشان داشتن چیزی نیست، بلکه تبدیل شدن به کسی است.
در نهایت، عادتهای شما اهمیت دارند چون به شما کمک میکنند به شخصیتی که میخواهید تبدیل شوید. عادتها مسیری هستند که از طریق آن باورهای عمیقتری در مورد خودتان توسعه میدهید. بهطور واقعی، شما تبدیل به عادتهایتان میشوید.
پایان فصل دوم کتاب عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر